The Official Site of Reza Pahlavi"فیسبوک شاهزاده رضا پهلوی"

Monday, December 12, 2011

سرفراز یاور ایران من،آذر آبادگان من

 در فراخنای تاریخ خطه سرسبز آذربایجان ,این سر ایران زمین, بار‌ها در معرض تجاوز دشمنان  قرار گرفته و هر بار چون ققنوسی از خاکستر خود بر خواسته و همچون دروازه بان دلاوری از این مرز و بوم پاسداری نموده است.۱۲۵۰ سال پیش که سرتاسر ایران پرچم‌های سیاه و سبز عباسیان را برافراشته و سر در گریبان ستم خلفای اسلامی فرو برده بودند، بابک دلاوری از آذربایجان به پا خواست ،پرچم سرخ برافراشت، خود را خرّم دین خواند و سپاهیان دلیر خود را سرخ جامگان , در مدتی‌ کوتاه از مرز‌های آذربایجان تا قزوین امروزی را از زیر یوغ خلافت بیرون آورده و اعلام استقلال کرد و بالای ۲۰ سال با لشکریان عرب جنگید ، سر انجام هم با خیانت افشین یک ایرانی‌ خائن که گول وعده‌های خلیفه را خورده بود اسیر گشته و به قتل رسید و نامش در کنار دیگر دلاوران این سرزمین به جاودانگی پیوست.
۵۰۰ سال پیش هم پس از شکست شاه اسماعیل صفوی از سلطان سلیم عثمانی در چالدران ( شمال غربی خوی) تمام آذربایجان و کردستان در خطر سقوط قرار گرفت باز این مردم تبریز بودند که آذوقه شهر را به آتش کشیدند، لشکریان سلطان بعد از ورود به تبریز با یک شهر نیم سوخته بدون آذوقه برای افراد و اسب‌های لشکر خود مواجه گردید و از ترس شبیخون لشکر ایران و گرسنگی تبریز و آذربایجان را تخلیه کرد و به سرعت به استانبول بازگشت.
یکبار دیگر ۱۰۰ سال پیش وقتی‌ خفقان استبداد تمام ایران زمین را فرا گرفته بود و اکثر خانه‌ها در تبریز پرچم روس را بر سر در خانه‌های خود زده بودند محله امیر خیزی تبریز با دلاوری ستار خان و باقر خان به پا خواست  و شعله مشروطه را که به خاموشی کشیده شده بود دوباره شعله ور کرد این دلاوری آنچنان شور بر انگیخت که حتا باسکرویل معلم آمریکایی به مشروطه خواهان پیوست و در این راه جان خود را از دست داد  و سر انجام ۶۵ سال پیش وقتی‌ که شوروی فرزند خلف امپراتوری روسیه بعد از جنگ دوم جهانی‌ آذر بایجان را اشغال کرده  و عکس استالین دیکتاتور بزرگ بر سر درب دفاتر تجزیه طلبان مزدور آویخته شده بود ,درایت سیاست مدارانی چون قوام و علا و پایداری محمد رضا شاه جوان و اولتیماتوم آمریکا ، شوروی را وادار به تخلیه خطه آذر بایجان کرد بطوریکه آنها بغیر از چند نفر از تجزیه طلبان که باخود بردند مرز‌های خود را بسته و مابقی  مزدوران که شوروی کمونیستی را کعبه امال خود می‌دانستند به حال خود رها کردند  و پس از یک سال جدایی آذربایجان به مام میهن بازگشت.
در خاتمه با چکامه‌ای از  زویا زاکاریان یکی‌ از فردوسی‌‌های زمان سخن خود را به پایان میبرم.
 
آذر آبادگان من آذر آبادگان من,
 
پر غرور خاک ستارخان من،
آنکه دلش میزند نبض جدائی در با د،
با او سخن میگویم تا نگاه دارد به یاد،
آذر آبادگان من جان جانان من است،
قیمت خون ارس رگ ایران من است،
خانه شمس و زرتشت، آبروی میهن است
 آذر آبادگان من آذر آبادگان من ,
مگر بی تو می شود زمزمه ی ارس شنید,
 مگر بی تو می شود به معنای وطن رسید,
سرفراز یاور ایران من،

Saturday, November 19, 2011

حکومت اسلامی خمینی و جانشینانش و مستضعفان!


                                          حکومت اسلامی خمینی , جانشینانش و مستضعفان!
             سال ۵۷ قبل از قدرت...:ما آب و برق را برای شما مجانی‌ می‌کنیم!ما همه شما را صاحب خانه می‌کنیم!              سال ۹۰ پس از قدرت.......! خودتان ببینید.                                                                                                        

Friday, November 18, 2011

رضا پهلوی:برای حل این مساله شما به جای جنگ از نیروهای دمکراتیک ایران حمایت کنید




رژیم جمهوری اسلامی از بدو پیدایش با ایجاد بحران به زندگی‌  خود ادامه داده است، حال این بحران‌ها یا توسط قدرتهای بیگانه ولی‌ با تحریکات ج.ا بوجود آمده است مثل جنگ با عراق که قاعدتاً بایستی پس از باز پس گیری خرمشهر  به پایان میرسید، با سود جویی رفسنجانی‌ و شیرینی‌ قرارداد‌های خرید اسلحه و رویای مالیخولیائی خمینی در تسخیر اسرائیل و رسیدن به سراب قدس ۸ سال طول کشید و بعد از ته کشیدن تمام تسلیحات رژیم و ورود دوباره عراق به خاک ایران رفسنجانی‌ و رضایی سراسیمه به نزد خمینی شتافتند و با دادن جام زهر به او آتش بس را قبول کردند و با وجود اعلام سازمان ملل مبنی بر اینکه شروع کننده جنگ عراق بوده است ،هیچیک از مسئولین رژیم به دنبال گرفتن خسارت از عراق نبوده اند چون بدلیل نداشتن قدرت سیاسی و اعتبار جهانی‌  حرف آنها خریداری ندارد، با خاتمه جنگ بدلیل ترس از مردم بحران دیگری را آفریدند و آن کشتار بیش از ۵۰۰۰ زندانی سیاسی در زندان‌ها به بهانه حمله مجاهدین به ایران بود، از آن زمان تاکنون نیز در زمانهای مختلف این بحرانهای ساختگی مثل درگیری‌های سیاسی با همسایگان و تحریک گروه‌های مخالف در آن کشور ها، ترور مخالفان، ترور و بمب گذاری در کشور‌های مختلف، مساله غنی کردن اورانیوم و ساخت نیروگاه هسته‌ای و جلسات بی‌ فایده با کشور‌های اروپایی، پروژه اصلاح طلبی با آوردن خاتمی به مدت ۸ سال و عقب انداختن فروپاشی رژیم، همه و همه در جهت بقای رژیم اسلامی بوده است. خلاصه اینکه این رژیم مانند زالو با خونریزی و خوردن  خون ایرانیان است که زنده میماند و هر روز فربه تر میشود، برای از بین بردن این هیولا باید منبع اصلی‌ تغذیه او که ایجاد بحران ،جنگ و خونریزی می‌باشد را قطع کرد.
در همین راستا است که شاهزاده رضا پهلوی در مصاحبه با رادیو اروپا ۱ میگوید:
"ایران را بمباران نکنید زیرا برای نابودی رژیم جمهوری اسلامی جنگ بی شک راه حل نیست .
با توجه به شناختی که از جمهوری اسلامی در جنگ ۸ ساله با عراق وجود دارد ،بطور یقین این مورد خود رژیم را بیش از همه خوشحال خواهد کرد زیرا با توجه به وقایع بعد از انتخابات سال ۱۳۸۸ و شکل گرفتن قیام مردمی (جنبش سبز ) بر علیهه این رژیم و اختلافات درونی سران رژیم جمهوری اسلامی تنها راه ثبا ت و بقای رژیم برافروختن آتش جنگ است .
برای حل این مساله شما به جایجنگ از نیروهای دمکراتیک ایران حمایت کنید."


Saturday, October 29, 2011

روز جهانی‌ کوروش بزرگ بر همگان خجسته با د.

فرمان کوروش بزرگ در سال ۱۸۷۹ میلادی در خرابه‌های شهر باستانی بابل ( عراق امروزی) کشف شد و در موزه لندن نگهداری میشود. در این استوانه گلی حدود ۴۵ سطر به خط میخی‌ بابلی نوشته شده است. این فرمان ۲۵۴۹ سال پیش بعد از آنکه کوروش بزرگ به بابل وارد گردید به فرمان او نگاشته شد. کوروش بعد از آنکه در ۲۵۵۷ سال پیش دولتی متشکل از پارس‌ها و مادها در ایران تشکیل داد شروع به گسترش کشور‌های تحت فرماندهی خود از شرق و غرب کرد. یکی‌ از کشور‌های همسایه در غرب ایران آنروز کشور بابل به پادشاهی نبونید بود که بسیار پر قدرت و مستبد بود و ده‌ها هزار برده خصوصأ یهودیان را از متصرفات خود برای بیگاری در بابل گرد آورده بود که سال‌ها در فقر و تنگدستی  در اسارت زندگی‌ میکردند، کوروش پس از ورود به بابل دستور آزادی آن‌ها را داد و پول و سپاه در اختیار آنها گذشت تا به شهر و کشور خود برگردند و معابد ویران شده خود را از نو بسازند، او به عقاید مردم بابل احترام گذشت و مردوک خدای آنان را گرامی‌ داشت و حتا نبونید را نکشت.
 ایرانیان او را "پدر"، یونانیان "سرور و قانون گذار"، یهودیان "منجی فرستاده از طرف پروردگار"، و بابلیان " فرد مورد تأیید مردوک" نامیدند.
کوروش بزرگ پس از فتح بابل دستور داد فرمانی را بر استوانه گلی به خط بابلی نوشتند که در سال ۱۹۷۱ نخستین اعلامیه حقوق بشر نام گرفت و و به شش زبان زنده دنیا ترجمه گردید و یک نسخه بدلی آن در سازمان ملل در نیویورک نگاه داری میشود.
فراز‌های از فرمان کوروش بزرگ:
منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان، پسر کمبوجیه، شاه انشان، نوه کوروش شاه بزرگ، نبیره چیش پیش, شاه انشان، سربازان من بسیار دوستانه و به  آرامی بر بابل گام نهادند، همه مردم گام‌های مرا با شادمانی پذیرفتند، در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت پادشاهی نشستم، مردوک دلهای پاک مردم را متوجه من کرد زیرا من او را گرامی‌ داشتم، نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این سرزمین وارد آید، فرمان دادم غارت و کشتار نکنند و مردوک از کردار نیک‌ من خشنود شد.

Friday, October 28, 2011

رضا پهلوی :نقض اساسی‌‌ترین حقوق زندانیان عقیدتی‌ -سیاسی توسط جمهوری اسلامی



 شاهزاده رضا پهلوی طی‌ نامه به روسای کشور‌های عضو شورای امنیت سازمان ملل اقدام به نقض اساسی‌‌ترین حقوق زندانیان عقیدتی‌ -سیاسی توسط جمهوری اسلامی را محکوم کرده و ضمن اعلام شکایت از حکومت جمهوری اسلامی از شورای امنیت و ارگان های مربوط درخواست کرد تا به منظور آزادی فوری و بی‌ قید و شرط همه زندانیان سیاسی . عقیدتی‌، مدنی ، وکلا و مدافهان حقوق بشر اقدامات موثر و ضروری را با استفاده از اهرم‌های اجرائی بین المللی علیه سید علی‌ خامنه‌ای ولی‌ مطلقه فقیه به عمل آورند.
پیشنهاد میشود همزمان با ارسال شکایت به سران شورای امنیت با ایجاد کمپینی از وکلای ایرانی‌ و بین‌المللی در کشور‌های خارج و با کمک شاهدانی که خود مورد شکنجه و آزار و زندان جمهوری اسلامی قرار گرفته‌اند شکایت نامه رسمی‌ در دادگاه‌های بین المللی در کشور‌های مختلف جهان علیه جمهوری اسلامی و علی‌ خامنه برای زندان و آزار و شکنجه و قتل و نقض حقوق بشر به طور گسترده مطرح گردد.

پیش نویس نامه به روسای کشورهای عضو شورای امنیت سازمان ملل متحد

1.     نظام جمهوری اسلامی حاکم بر ایران، اقدام به نقض اساسی ترین حقوق زندانیان سیاسی-عقیدتی نموده است. ضمن جلب توجه شما به گزارش جناب آقای احمد شهید، در ارتباط با نقض حقوق بشر در ایران، به اطلاع می رساند، ادله های بسیار محکمی در دست است که بر خلاف آنچه حکومت ایران ادعا می کند، حقوق اولیه میرحسین موسوی، زهرا رهنورد، مهدی  کروبی و کلیه زندانیان سیاسی-عقیدتی و مدنی در ماههای اخیر به شدت نقض شده است و حتی از حقوق ابتدایی زندانیان، همچون حق داشتن وکیل، تفهیم اتهام و دفاع از خود در دادگاه محروم هستند. اینگونه رفتارهای غیر انسانی این نظام بر خلاف مقررات و تعهدات بين المللی است.

2.     حقوق اولیه انسانی دیگر زندانیان و بازداشت‌شدگان سیاسی-عقیدتی و مدنی همچون بهنام ابراهیم زاده، بهمن احمدی عمویی، منصور اسانلو، حسن اسدی زیدآبادی، عمادالدین باقی، آیت الله بروجردی، عماد بهاور، حسین پالانی، علی پورسلیمان، محمدرضا پورشجری، مصطفی تاج زاده، مجید توکلی، رضا جوشن، حمیدرضا خادم، مهدی خدایی، رضا خواجه ای، محمد داوری،ارژنگ داوودی، مجید دری، حسین رونقی ملکی، علیرضا سپاهی لائین، عیسی سحر خیز، قاسم شعله سعدی، کیوان صمیمی، حشمت الله طبرزدی، ابوالفضل عابدینی، جواد علیخانی،  سعد غلامحسین پور، عباس کاکایی، جواد لاری، فرشاد معروفی، محمدرضا مقیسه، حمید موذنی، عبدالله مومنی، بهاره هدایت، حجت الاسلام آرش هنرور، مهدی محمودیان، کشیش یوسف ندرخانی، و صدها زندانی دیگر از نمایندگان گروه های مختلف مردم و گرایش های سیاسی-عقیدتی پایمال شده و به سنگین ترین شکل، مورد ظلم جمهوری اسلامی قرار گرفته اند.

3.     همچنین بازداشت و تهدید وکلا و فعالان حقوق بشر، از سوی نیروهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی، به اتهام «ارتکاب جرایم امنیتی»، صرفا تلاشی است برای از بین بردن اسناد و مدارک نقض حقوق بشر در ایران. آزار و اذیت و شکنجه فعالین و وکلای مدافع حقوق بشر، همچون نسرین ستوده، عبدالفتاح سلطانی، هنگامه شهیدی و کوهیار گودرزی، اقدامی است جهت ساکت کردن کسانی که به دفاع از حقوق همنوعان خود برخاسته‌اند. در چنین فضایی، وکلا برای انجام وظیفه قانونی خود که دفاع از موکلین است، بیشتر و بیشتر مورد تهدید قرار می گیرند.

4.     مواد ۲ ٫ ۳ ٫ ۵ ٫ ۷ ٫ ۹ ٫ ۱۰ ٫ ۱۲ ٫ ۱۹ ٫ ماده ۲۰ بند ۱، ماده ۲۱ بند ۱، ۲ و ۳ اعلامیه جهانی حقوق بشر که هدف آن برقراری و تضمین حقوق و آزادی‌های برابر برای همه مردم است در مورد تمام زندانیان سیاسی-عقیدتی و مدنی به کرات نقض شده است.

5.     در اینجا تنها از بعضی افراد که اطلاعات بیشتری از آنها در دست است نام برده شده، ولیکن صدها تن از زندانیان سیاسی-عقیدتی و مدنی گمنام در زندان های ایران تحت سرکوب و نقض سیستماتیک حقوق بشر قرار دارند و عدم توجه جامعه بین اللملی به شرایط زندانیان در ایران، وضعیت را لحظه به لحظه برای آنان وخیم تر و حکومت ایران را برای ادامه روش های ضد انسانی خود جری تر خواهد کرد.

6.     نظام جمهوری اسلامی، مبتنی بر حکومت دینی است و قانون اساسی آن مجموعه متناقضی است که از یک طرف، ابزار تمرکز تمام قدرت در دست ولایت مطلقه فقیه است و از طرف دیگر، معرف تبعیض جنسیتی، قومی و دینی است. بر اساس قانون اساسی، رهبر، عالیترین و بالاترین مقام نظام است و تمام امور کشور تحت کنترل مطلقه او قرار دارد. حکم حکومتی رهبر فراتراز قانون اساسی و رای مردم است و برای تمام ارکان حکومت "فصل الخطاب" است. روسای قوای سه گانه، نمایندگان مجلس، شورای نگهبان، فرماندهان نظامی و انتظامی، اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام، امامان جمعه، رئیس صدا و سیما و حتی نمایندگان مجلس خبرگان که مسئول نظارت بر عملکرد رهبر می باشند، بطور مستقیم و غیر مستقیم توسط ولی فقیه انتخاب می شوند. در واقع ماهیت این نظام، حاکمیت تک نفره و دیکتاتوری مطلق می باشد.

7.     بنابراین، بر اساس ماده دوم میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، ضمن اعلام شکایت از حکومت ایران، بدلیل نقض گسترده حقوق بشر و حقوق اساسی زندانیان سیاسی-عقیدتی، از شورای امنیت و ارگان های ذيربط سازمان ملل درخواست می شود تا به منظور آزادی فوری و بدون قید وشرط همه زندانیان سیاسی-عقیدتی، مدنی، وکلا و مدافعان حقوق بشر، اقدامات موثر و ضروری را با استفاده از اهرم های اجرایی بین المللی، علیه آقای سید علی خامنه ایی، ولی مطلقه فقیه حاکم بر ایران، به عمل آورند.
8.     بر این باور هستیم که واکنش مناسب جامعه بین الملل به عملکرد حکومت ایران در قبال شهروندان خود، پیام قدرتنمندی خواهد بود تا این حکومت سرکوب آزادی های اساسی مردم ایران و نقض کنوانسیون های بین المللی که به اجرای آنها متعهد شده را متوقف کند.


رضا پهلوی

رونوشت: دبیرکل سازمان ملل متحد
شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد
پیشنهادات و نظرات خود درارتباط با پیش نویس شکایت رسمی و بویژه اقدامات عملی آتی در این زمینه را در وبلاگ خود منتشر و در بالاترین با کلمه کلیدی (2011HR8712) پست نمایید.

Sunday, October 23, 2011

سندی دیگر از دوران طلایی خمینی!

در  تیر ماه سال شصت، اعدام شدگان حتی بدون احراز هویت به دار آویخته شدند. روزنامه اطلاعات تصاویر این کشته‌شدگان را 
.منتشر ساخت تا خانواده‌هایشان را شناسایی کند
این در حالی‌ است که بسیاری از دست اندر کاران و حامیان رژیم از آن زمان‌ها به عنوان "دوران طلایی امام" یاد میکنند و میخواهند ملت و خصوصأ جوانان را که آن زمان‌ را به یاد نمیاورند,یا حتا به دنیا نیامده بودند با کلمه فریبنده "طلایی" به سراب آن دوران دلخوش کنند.
 به مصداق نرود «میخ آهنین بر سنگ» شما را به دیدن این سند تاریخی‌ روزنامه اطلاعات در تاریخ ۴ تیر ۱۳۶۰ جلب می‌کنم که در دوران طلائی امام راحل چگونه دختران کم سنّ و سال ایران زمین را حتا بدون احراز هویت به جوخه اعدام سپردند و در آگهی روزنامه از پدر و مادر آنها می‌خواهند که با شناسنامه عکس‌دار بیایند و پیکر دخترشان را شناسایی کنند، شاید این آگهی کمی‌ وجدان خفته شما ها را در مورد دوران طلائی امام راحل از خواب بیدار کند.

Saturday, October 22, 2011

سرانجام اهریمنان خون آشام!

چشمانم را برای لحظه‌ای رویهم گذاشتم و به سالهای دور رفتم، زمانی‌ که کودکی بودم و به زحمات کلمات را میخواندم، در بعد از ظهر گرم تابستان هنگامی که پدرم به خواب میرفت روزنامه کیهان ( روزنامه استاد فرامرزی و مصباح زاده نه‌ روزی نامه شریعت مداری!) را کش میرفتم و به زحمات خطوطی از آن را میخواندم: در لیبی‌ دو افسر شورشی علیه پادشاه کودتا کرده و زمام امور را بدست گرفته بودند و خود را از پیروان خط مشی‌ عبدالناصر در مصر می‌دانستند، بعد‌ها که بزرگتر شدم و فهمیدم که نفت سبک لیبی‌ مرغوب‌ترین و گرانترین نفت دنیاست تازه دو زاریم افتاد که چگونه دو افسر جوان گمنام که بعد‌ها خود را سرهنگ قذافی و سرگرد جلود خواندند یک شبه زمام یک کشور بیابانی و قبیله ای بسیار فقیر را به دست میگیرند و اعلام حکومت اسلامی میکنند.آن موقع عبدالناصر یکی‌ از مخالفان ایران و ایرانی‌ بود و اولین بار تحریف نام خلیج فارس توسط او انجام شد که با اعتراض شدید دولت و سران حکومت ایران مواجه شد بطوریکه روزنامه ها بخصوص روزنامه فکاهی توفیق به جای عبدالناصر به او لقب عبدالقا...ر داده بودند، در شروع جنگ شش روزه بین اعراب و اسرائیل در سال۱۹۶۷ در سخن رانی خطاب به ارتش مصر گفت : به پیش‌ای ارتش قهرمان خلق عرب، صبحانه در تل آویو، ناهار در خرمشهر, که مفتضحانه شکست خورد و به اذان صبح هم نرسید. بعد از ناصر خط مشی‌ او توسط قذافی بر علیه ایران شروع شد که حتا به دادن تعلیمات نظامی و پول و اسلحه به سران حکومت اسلامی در سال‌های قبل از ۵۷ نیز منجر شد که بعد از انقلاب اسلامی، سران حکومت یک، یک برای قدردانی‌ به دیدار او رفته و عکس یادگاری می‌گرفتند. حتا قذافی امام موسی‌ صدر از مخالفین خمینی را در تواقفی بر سر راهش در لیبی‌ به روایتی به قتل رساند که مانعی بر سر راه به خلافت رسیدن خمینی نباشد، قذافی بعد‌ها به بچه شرور ضدّ غرب تبدیل شد و شروع به ترور و بمب گذاری در دنیا بر علیه منافع کشور‌های غربی کرد که انفجار هواپیمای آمریکایی بر فراز اسکاتلند و کشتن بیش از سیصد مسافر بیگناه یکی‌ از کار‌های او بود .
کارهای پسران وحشی او از خودش کمتر نبود همین ۲ سال پیش سوئیس یکی‌ از پسرانش را به دلیل داغ کردن خدمتکار خود به زندان انداخت که داد قذافی را درآورد و اروپا را تهدید به قطع صادرات نفت کرد، بعد از حمله هواپیما‌های آمریکایی به مقر قذافی در ۱۴-۱۵ سال پیش ترس دیکتاتور را برداشت و تمام تجهیزات اتمی‌ خود سوار کشتی کرد و همراه با اطلاعات قاچاق تجهیزات اتمی‌ به غرب فرستاد ولی‌ مثل اینکه دیگر ستاره او رو به غروب بود و باید میرفت.

کمی‌ که بزرگتر که شدم در همان کیهان  خواندم که در عراق کشوری که هر چند سال یکبار کودتا میشد و رهبر جدید سر رهبر قبلی‌ را بر نیزه میکرد حسن البکر بر علیه ژنرال عارف کودتا کرد و به قدرت رسید و چند سالی‌ بعد توسط صدام حسین از کار برکنار و سپس مسموم شد،تا زمان وجود پادشاه در ایران او جرات جسارت به ایران را نداشت و حتا قرارداد الجزایر که نیمی از اروند رود را به ایران میداد نیز با خفّت امضا کرد ولی‌ بعد از روی کار آمدن رژیم اسلامی خود را سردار 
قادسیه و صلاح الدین ایوبی خواند و تحریکات خمینی نیز به او بهانه حمله به ایران را داد، چندی بعد در خاک زر خیز خوزستان هنگام پدافند از مرز و بوم پدری چندین بار شاهد سخنرانی‌ صدام در تلویزیون بغداد  بودم: "الله سه اشتباه کرد اول یهودی را آفرید. دوم ایرانی‌ را آفرید سوم پشه‌ را آفرید باید هر سه را نابود کرد"
چشمانم را باز کردم، صدام با فریاد الله اکبر به دار آویخته میشد و صدای الله  اکبر قذافی با ۲ گلوله خاموش شد و بدن عریان خون الود او روی زمین کشیده میشد  و جالب آنکه هردو هنگام دستگیری چمدانی پر از دلار به همراه خود داشتند.
این شاید آخرین هشدار به مأموران و شکنجه گران رژیم اسلامی باشد که با فریاد الله اکبر  فرزندان ایران زمین را از بلندی به پائین پرتاب میکنند آن‌ها را مورد شکنجه و تجاوز قرار میدهند و به قتل میرسانند.
به قول آن گوینده اکنون در مسابقه سقوط دیکتاتور‌های خون آشام, سوریه و رژیم جمهوری اسلامی به مسابقه فینال رسیدند.
اهورا مزدا نگهدار ایران با د.

Tuesday, October 18, 2011

تاریخچه شیر و خورشید


این کتاب نوشته زنده یاد احمد کسروی است که بعد از آگاهی‌ از خرافات دینی که سالیان سال به خورد مردم داده شده  و آن‌ها را در فلاکت، بد بختی، بی‌سوادی و ناا آگاهی‌ نگاه داشته بود، لباس مذهبی‌ را از تن‌ به در آورده و شروع به مبارزه برای خرافه زدأیی از جامعه کرد که در این راه توسط کور دلان و مذهبیون کشته شد ولی‌ راه او بعد‌ها توسط صادق هدایت، شجاألدین شفا، علی‌ دشتی، سعیدی سیرجانی و بسیاری دیگر تاکنون ادامه پیدا کرده است. به امید روزی که بی‌سوادی، ناگهی و خرافات که شور بختانه از سال ۵۷ تاکنون با پشتیبانی‌ رژیم صد برابر بیشتر از دوران کسروی شده است ، از جامعه ایران تا به ابد رخت بر بندد. این کتاب در سال ۱۳۰۹ چاپ گردید، چاپ مجدد آن در سال ۲۵۳۶ بود ولی‌ متن زیر از انتشارت تلویزیون کانال یک در سال ۲۰۰۹ لوس انجلس برداشته شده است. شناخت از تاریخ واقعی‌ ایران که شوربختانه از طرف رژیم جمهور اسلامی با دروغ و تحریف واقعیت‌ها انباشته گردیده است، بر همه ما لازم به نظر می‌رسد:
این کتاب را به پیشاهنگان ایران تقدیم می‌کنم.
کسروی.
اگر به خانه شیر امدهست شید روست.
بدانکه خانه شید است شیر بر گردون.
قطران تبریزی.




به نام پاک آفریدگار
آغاز سخن
تا آنجا که ما می‌دانیم تا کنون کسی از ایرانیان یا از ایرانشناسان اروپا و آمریکا درباره شیر و خورشید و چگونگی پیدایش آن و اینکه از کی و چگونه نشان رسمی دولت ایران شده تحقیقی از روی دلیل و گواه ننموده . من از هشت سال پیش توجه بدین موضوع داشته، از یکسوی در کتابها به جستجو پرداخته، از سوی دیگر به گرد آوردن سکه‌های کهنه که در این باره از ابزارهای کار است کوشیده‌ام و به یاری خدا به نتیجه‌های سودمندی رسیده‌ام که اینک برای آگاهی همه بر این صفحه‌ها می‌نگارم.
شیر و خورشید را ما از کودکی دیده و هر روز چند بار تماشا می‌کنیم و از این رو شگفتی آن از دیده ما برخاسته . لیکن هرگاه بیگانه هوشمندی ناگهان آن را دیده و آگاهی یابد که نشان رسمی دولت ماست در شگفت اندر فرو می‌ماند:
آن کدام شیر است که دم برانگیخته و شمشیر به دست گرفته خورشید را بر پشت می‌کشد؟ آیا این شکل همچون شکلهای متولوجی  یونان در نتیجه افسانه کهنه‌ای پیدا شده؟ یا فرزانه‌ای آن را به نام رمز و برای اشاره به پاره اندرزهای اجتماعی پدید آورده ؟ یا چه مایه و بنیاد دیگری برای پیدایش خود دارد؟... پرسش‌هایی است که هر بیگانه هوشمند از دیدن شیر و خورشید ما، از اندیشه خود گذرانیده و هرگاه بر یک تن ایرانی برخورد از او نیز می‌پرسد.  او چه داند، که حقیقت کار بر خود ایرانیان هم پوشیده است.
این عادت همه جا در مردم هست که چون پی به حقیقت چیزی نبردند دست به دامن افسانه و پندار می‌زنند. در پیش ایرانیان از این گونه موضوع‌ها فراوان است که چون راه به حقیقت آنها نیافته‌اند برای هر کدام افسانه‌ای ساخته‌اند. درباره شیر و خورشید هم این سخن بر سر زبانهاست که شیر نشان ارمنیان و خورشید نشان ایرانیان بوده. شاه عباس بزرگ صفوی استقلال ارمنستان را برانداخته و به یادگار این پیروزی، خورشید را بر پشت شیر نشانده و این نقش را پدید آورده است.
نزد هر کسی که سخن از شیر و خورشید گوییم چه دانا و چه کانا، چه مسلمان و چه ارمنی بیدرنگ این افسانه را می‌سراید، بلکه  برخی ارمنیان به دروغ نسبت این سخن را به کتابهای تاریخ ارمنستان می‌دهند با آنکه این سخن از هیچ روی با تاریخ سازش ندارد و چندین خرده بر آن می‌توان گرفت زیرا:
نخست آنکه نشان ایران بودنِ خورشید پاک بی دلیل است و شیر هم اگر چه در ارمنستان معروف بوده و برخی پادشاهان به ویژه چند تن از حکمرانان روبنیانان فراوان او را به کار می برده‌اند با این همه چنان که خواهیم دید نشان خاص ارمنستان نبوده است.
دوم آنکه پیدایش شیر و خورشید بی شک قرنها پیش از صفویان بوده و ما چنان که خواهیم دید سکه‌هایی در دست داریم که چندین صد سال پیش از شاه عباس زده شده.
سوم برافتادن استقلال ارمنستان به دست ایران از داستان‌های دوره پیش از اسلام ایران و از کارهای پادشاهان ساسانی است و استقلالی هم که ارمنیان پس از پیدایش اسلام در بخشی از ارمنستان پیدا کردند و پادشاهان باکراتونی دویست سال کمابیش فرمانروا بودند، در قرن پنجم هجری با دست رومیان برافتاده و پادشاهی که سپس روبنیانان در بیرون ارمنستان در کیلیکیا بنیاد نهادند و سیصد سال بر پا بود. این پادشاهی نیز در قرن هشتم به کوشش مصریان از میان رفت. پس کدام استقلال ارمنیان را شاه عباس برانداخته !
در زمان شاه عباس، ارمنیان نه تنها دارای هیچ گونه استقلال نبودند  روزگار سخت برآشفته‌ای داشتند که چنین روزگاری کس مبیناد! مدتها عثمانیان بر بر آذربایگان و ارمنستان دست یافته بودند و چون شاه عباس به جنگ ایشان برخاست، ارمنستان میدان کشاکش گردید که هر زمان از دست یکی به دست آن دیگری می‌افتاد و از گفتن بی نیاز است که در چنین هنگام چه آسیب و آزاری بهره مردم بی پاسبان می‌گردد. شاه عباس کاری که کرد ارمنیان را از ارمنستان بیرون آورده در سپاهان و مازندران نشیمن داد که آن سرزمین ویرانه و تهی مانده عثمانیان در آنجا زیستن نتوانستند. جلفای سپاهان که کانون ارمنیان ایران است از آن هنگام پدید آمد  به یاد جلفای آذربایگان بدین نام نامیده گردید.
پس شیر و خورشید چگونه پدید آمده و داستان آن چیست؟
ما این موضوع را سه بخش نموده، در سه گفتار روشن خواهیم ساخت:
گفتار نخستین درباره شیر تنها و خورشید تنها که هر کدام از قرن‌های باستان در ایران معروف بوده و شیرو خورشید از پیوستن این دو پدید آمده 
گفتار دومین درباره این که شیر و خورشید چگونه پدید آمده .
گفتار سومین درباره اینکه شیر و خورشید چگونه شهرت و رواج یافته و از کی نشان دولت ایران شده .

گفتار نخستین
شیر تنها و خورشید تنها
یکی از عادت‌های دیرینه آدمیان است که در کارهای خود از شکل‌های جانوران و دیگر آفریدها استفاده می‌جویند. چنان که این همه الفباهای گوناگون، ریشه هر کدام از آنها شکل‌های جانوران و دیگر چیزها بوده که آدمیان دیرین برای فهمانیدن اندیشه‌های خود به کار می‌برده‌اند.
از جمله روی دلیل‌هایی که خواهیم شمرد، در ایران و دیگر سرزمین‌ها از قرن‌های بسیار باستان پادشاهان و فرمانروایان شکل‌های جانوران و ستارهای آسمانی- به ویژه دو شکل شیر و آفتاب را بر درفش‌ها (درفش نام پارسی بیرق است و چنان که خواهیم دید فردوسی و دیگران همیشه این نام را به کار برده‌اند) و سکه‌ها و دیگر ابزارهای شاهی می‌نگاشته‌اند (نگاشتن را در اینجا و در بسیار جاهای دیگر به معنی اصل آن که نقش کردن باشد به کار برده‌ایم).
خورشید درخشان‌ترین جرم آسمانی و پادشاه ستارگان است و می‌دانیم که نزد مردمان باستان جایگاه بس بلندی داشته که گاهی به پرستش  نیز برمی‌خاسته‌اند. شیر هم دلیرترین همه درندگان و پیش مردم به سنگینی و پابرجایی، بلکه به مردانگی نیز موصوف است که خود بهترین نمونه پهلوانی و برای نقش بر درفش‌ها و سپرها و دیگر ابزارهای جنگ، شایان‌ترین شکل می‌باشد.
در ارجمندی شیر پیش مردمان این بس که نام او را در هر زبان و هر سرزمین به کودکان می‌دهند و ما پادشاهان بسیاری به نام لئو یا اسد یا شیر یا ارسلان (نام‌های لاتینی و تازی و پارسی و ترکی شیر است) در تاریخ داریم و از برخی از ایشان دلیل در دست هست که به شکل شیر علاقه داشته و به رواج و شهرت آن می‌کوشیده‌اند.
از جمله خاندان روبنیان که گفتیم در کیلیکیا برای ارمنیان بنیاد پادشاهی نهاده بودند، شش تن از ایشان نام لوون (که شکل ارمنی لئو است) داشته‌اند و از برخی از ایشان دلیل‌ها هست که به  مناسبت نام خویش، علاقه به نقش شیر داشته‌اند و چون از نشان ارمنستان نیز سخن به میان آورده‌ایم و باید تحقیق نماییم که آیا شیر نشان آن سرزمین بوده یا نه، نخست از این حکمرانان و از علاقه‌شان به نقش شیر سخن می‌رانیم:
از لوون نخستین و لوون دومین سکه‌های فراوان در دست هست که همگی با نقش شیر است و سکه بی [بدون] این نقش از این دو پادشاه  بسیار اندک است بلکه از لوون دومین نگارنده تا کنون ندیده است. ولی از دیگر پادشاهان آن خاندان که نام لوون نداشته‌اند، سکه با نقش شیر بسیار کم و بی این نقش بسیار فراوانست (بسیاری از این سکه‌ها در کتاب دومرکان به نام «تاریخ مردم ارمنی» گراور یافته است).
در زمان لوون دوم که با سلطان صلاح‌الدین ایوبی همزمان بود، فردریک بارباروسا Barbarossa امپراتور آلمان به همدستی پادشاه انگلستان و پادشاه فرانسه هر کدام با سپاهی انبوه و دسته‌هایی از ترسایان داوطلب جهاد از اروپا آهنگ شام و فلسطین کردند که آن شهرها را از چنگ صلاح‌الدین ایوبی بیرون آورند. این لشکرکشی در تاریخ به نام سومین لشکرکشی چلیپائیان  و از حادثه‌های مهم تاریخ اسلام و آسیاست و به مناسبت گفتگو از شیر این نکته را در اینجا یاد می‌نماییم که ریچارد پادشاه انگلستان در نتیجه مردانگی‌ها و دلاوری‌ها که در این جنگ‌ها از خویشتن آشکار ساخت، پیش ترسایان  به لقب «دل‌شیر» (Coeur de Lion)  معروف گردید.
لوون به علت هم‌کیشی با ترسایان و نزدیکی سرزمین‌اش به شام و فلسطین، یاری و همراهی از آن مردم دریغ نداشت و به پاداش این نیکی‌های او، فردریک وعده داد که چون به اروپا بازگردد، تاجی برای او گسیل دارد. ولی چون فردریک در یکی از رودهای آسیای کوچک، آب از سرش گذشته، به اروپا بازگشتن نتوانست، پسر و جانشین او به انجام وعده پدر به همدستی پاپ روم، تاجی و درفشی برای لوون آماده ساخته، به دست فرستادگان خود نزد او فرستادند و «بر درفش به  مناسبت نام لوون صورت شیری را نگارده بودند». درفش شاهی که از پیش روی لوون می‌کشیدند و تا آن هنگام با نقش عقاب بود، از این پس با نقش شیر گردید. (تاریخ ارمنستان؛ تألیف چامچیان؛ جلد سوم؛ ص 164)
لوون ششم آخرین پادشاه ارمنی کیلیکیا که به دست سپاه مصر گرفتار شده و مدتها با زن و دختر خود در مصر در بند و زندان می‌زیست و پس از رهایی، به پایمردی پادشاه اسپانیا از آنجا به اروپا رفته و آخرین سالهای خویش را در پاریس بسر می‌داد  در سال 1493 میلادی در آن شهر بدرود زندگی گفته، در کلیسای «سن دنیس» saint-Denis به خاک رفت و بر روی گور او که اکنون هم نمایان و برپاست، پیکرش را از مرمر تراشیدند که با رخت ارغوان‌گون پادشاهی و با تاج بر روی گور دراز کشیده (درست مانند پیکر ناصرالدین شاه که بر روی گورش در شاه عبدالعظیم تراشیده‌اند) و دو شیر پشت به هم در زیر پاهای او خوابیده‌اند. و هم‌چنین بر سپر خاص او که فرانسویان «اکوسون» (ٍEcusson) می‌خوانند و هنوز بر سر گورش نگاه داشته‌اند، شکل دو شیری با دهان‌های باز و زبان‌های دراز نمایان و پیداست. (Historie du Peuple Armenien; Par De Morgan; P.237)
از این داستان‌ها دو مطلب به دست می‌آید: نخستین اینکه شکل شیر نزد ارمنیان کیلیکیا هم بر سکه‌ها و هم بر درفش‌ها معروف بوده. دومین اینکه بیشتر به دست پادشاهان لوون نام بوده که این شکل در آنجا شهرت و رواج یافته است.
شاید این عقیده ایرانیان که شیر را می‌گویند نشان ارمنستان بوده، از اینجا برخاسته. ولی چنان‌که گفتیم این عقیده نادرست است. زیرا نخست آنکه کیلیکیا بیرون ارمنستان بوده و در خود ارمنستان که در زمان پادشاهی باکراتونی استقلال داشت، شکل شیر بسیار کم به کار می‌رفته و چندان معروف نبوده است. دوم آنکه در کیلیکیا نیز چنان‌که گفتیم، پادشاهانی که نام لوون نداشته‌اند شکل شیر را گاهی به کار برده و نقش‌های دیگر نیز فراوان به کار می‌برده‌اند. سوم آنکه چه در زمان این پادشاهان کیلیکیا و چه پیش یا پس از زمان ایشان، شکل شیر را در ایران و دیگر سرزمین‌ها نیز فراوان به کار می‌برده‌اند و هیچ‌گونه عنوان اختصاصی به ارمنیان در میان نبوده است.
در ایران چه پیش از پیدایش اسلام و چه پس از پیدایش آن، نقش شیر معروف بوده که هم بر درفش‌ها و سکه‌ها و خرگاه‌ها و دیگر ابزارهای شاهی می‌نگاشته‌اند و هم پیکر آن را بر روی دیوارها یا بر سر دروازه‌ها از سنگ می‌تراشیده‌اند.
نخستین دلیل این موضوع، یکی سنگ شیر همدان است که از شاهکارهای فن سنگ‌تراشی باستان بوده و از بس سالخورده و پیر است، زمان و تاریخ آن از میان رفته [است]. دیگری پیکر شیر و گاو است که در چندین جا بر دیوارهای کوشک هخامنشیان در استخر نگاشته شده، بدین‌سان که شیر چنگال بر کمر گاو فرو برده، به دریدن آن پرداخته است.
دومین دلیل، سکه‌های فراوانی است که از پادشاهان ایران از مغولان و صفویان و دیگران با نقش شیر در دست هست. نگارنده دانه‌هایی را از این سکه‌ها در تصرف دارم و گراور برخی از آنها را نیز خواهیم دید.
سومین دلیل یادهایی است که شاعران پارسی در قصیده‌ها و مثنوی‌های خود از درفش‌ها و نقش‌های گوناگون آنها نموده و چه بسا که نام شیر را برده‌اند. بلکه  می‌توان گفت که در زبان شاعران پارسی «شیر  عَلَم» یکی از ضرب‌المثل‌های معروف بوده است. این بیت مولوی رومی را:
ما همه شیریم، شیرانِ عَلَم       حمله‌مان از باد باشد دَم به دَم
کمتر کسی از دانا و کانا  است که از بَر نداند و در گفتگوهای خود مثل‌وار بر زبان نراند. ازرقی از شاعران زمان سلجوقیان می‌گوید:
بدان گهی که چو دریا یلان آهن پوش   برون شوند خروشان همال پیش همال
پلنگ و شیر بجنبند بر هلال علم        تن از نسیج بمانی و جان ز باد شمال
جمال الدین عبدالرزاق می‌گوید:
ز هیبت تو دل شیر آسمان همه وقت    چنانکه شیر علم روز باد در خفقان
هرگاه کسی در این باره به جستجو پرداخته به گرد آوردن شعرها که شاعران پارسی زبان درباره درفش و شیر آن سروده‌اند کوشش نماید، شاید بیست صفحه بیشتر را پر سازد. ما تنها به گفته سه شاعر استاد که از گفته‌هایشان قائدهای دیگر نیز به دست می‌آید بسنده می‌نماییم:
استاد ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه در بسیار جاها یاد درفش می‌نماید و در دو جا درفش‌های گوناگون سرداران ایران را یکایک می‌ستاید. نخستین جا در داستان رستم و سهراب است که هجیر در پاسخ پرسش‌های سهراب از یکایک سرداران ایران نام برده و درفش هر کدام را جداگانه می‌ستاید. ما برای اینکه سخن به درازا نیانجامد، از دیگر بخش‌های داستان چشم پوشیده تنها بیت‌هایی را که در ستایش درفشهاست در اینجا می‌نگاریم:
یکی زردخورشید پیکردرفش      سرش ماه زرین غلافش بنفش
زده پیش او پیل پیکر درفش        به نزدش سواران زرینه کفش
یکی شیرپیکر درفش بنفش         بر آن نیزه بر شیر زرین سر است
یکی گرگ پیکر درفش از برش   به ابر اندر آورده زرین سرش
درفش پس پشت پیکر گراز        سرش ماه سیمین و بالا دراز
دومین جا در داستان «شمردن کیخسرو پهلوانان را» شعرهایی درباره درفشها دارد که برخی چون تکرار همان ستایشهاست که در شعرهای بالایی ستوده از یاد آنها چشم می‌پوشیم و برخی دیگر را که تکرار نیست در پایین می‌نگاریم:
یکی ماه پیکر درفش از برش   به ابر اندر آورده تابان سرش
درفشی برآورده پیکر پلنگ     همی از درفشش بیازید چنگ
یکی پیکرآهو درفش از برش   بدان سایه آهو اندر سرش
درفشی پس پشت پیکر همای   همی رفت چون کوه رفته ز جای
فردوسی شاهنامه را از روی نامه‌های باستان که از زمان ساسانیان به یادگار مانده بوده سروده و این یقین است که این ستایش‌های درفش‌ها نیز از آن نامه‌های باستان است. و از سوی دیگر چون داستان رستم و سهراب و کیخسرو بنیاد تاریخی ندارد، ما می‌دانیم که افسانه‌سرایان دوره ساسانیان آن را ساخته واین ستایش‌ها را هم درباره درفش‌ها از روی درفش‌های زمان و سرزمین خود درست کرده‌اند. پس نتیجه اینست  که در زمان ساسانیان و پیش از آنان در ایران، درفش‌های گوناگون از زرد و سرخ و بنفش و سیاه به کار برده و بر پرچم‌های دیبای آنها شکل‌های گوناگون از خورشید و ماه و شیر و پلنگ و گرگ و گراز و پیل و اژدها و آهو و مرغ و همای نگاشته و بر نوک آنها پیکرهایی از ماه و از شیر، از سیمین و از زرین نصب می‌نموده‌اند.
پس از فردوسی، فخرالدین اسعد گرگانی که از شاعران زمان سلجوقیان است، در مثنوی ویس و رامین که اصل آن افسانه‌ای به خط و زبان و پهلوی بوده و او به خواهش ابوالفتح المظفر پسر رییس الرؤساء از نزدیکان ملکشاه که حکمرانی سپاهان را داشته به پارسی آن زمان نظم نموده، در ستایش رزمی می‌گوید:
چو سروستان شده دشت از درفشان      چو دیبای درفشان مه درفشان
فراز هر یکی زرین یکی مرغ           عقاب و باز با طاووس و سیمرغ
به زیر ماه در شیر آبگون رنگ          تو گفتی شیر دارد ماه در چنگ
در اینجا هم باید باور کرد که این ستودن درفشان در اصل پهلوی افسانه نیز بوده  و از پیرایه هایی نیست که شاعر در نظم نمودن از خویشتن افزوده زیرا اگر این ستودن از شاعر بود، بایستی از روی درفش‌های زمان خود ستوده باشد و در زمان سلجوقیان نصب مرغ زرین بر سر درفش‌ها معمول نبوده بلکه تا آنجا که ما می‌دانیم «ماه نو» که ماه سر علم می‌نامیدند نصب می‌نمودند. پس در اینجا نیز نتیجه اینست که در زمان‌های پیش از اسلام در ایران بر درفش‌ها شکل های ماه و شیر می‌نگاشته‌اند.
نظامی گنجه‌ای در مثنوی لیلی و مجنون که به گفته خود در سال 584 سروده در داستان رزم نوفل با قبیله لیلی می‌گوید:
خورشید درفش ده زبانه          چون صبح دمیده دم نشانه
گشته زنی از درم چو دریا       سنگ آبله‌روتر از ثریا
هر شیر سیاه کایستاده            چون مار سیه دهان گشاده
شیران سیاه در دریدن            دیوان سپید در دویدن
نظامی به مغلق‌گویی معروف است و این بیت‌ها نیز دارای همگونه اغلاق می باشد و شاید نسخه هم بی غلط نباشد. به هر حال این اندازه مفهوم است که در زمان نظامی بر درفش‌ها نقش خورشید را با ده زبانه در گرداگردش و هم چنین شکل شیرهای سیاه را با دهان‌های باز می نگاشته‌اند. و اینکه گفتیم در زمان نظامی، از اینجاست که می‌دانیم شاعر آگاهی از رنگ و نقش درفش‌های تازیکان بیابان‌نشین نداشته و این ستایش را از روی درفش‌های زمان و سرزمین خود بر آورده است.
درباره آفتاب، گذشته از این بیت‌های نظامی و شعرهای فردوسی دلیل دیگری در دست نیست جز اینکه سکه‌ای هم با نقش مزبور در تصرف نگارنده است که دانسته نیست از چه زمان و از کدام پادشاه است. به هر حال در خور شک نیست که هم بر درفش‌ها و هم بر سکه‌ها آن را می‌نگاشته‌اند. به ویژه در زمان‌های پیش از اسلام که فراوان به کار می‌رفته ولی از پیدایش اسلام گویا به  علت اینکه آتش پرستی و خورشیدپرستی از کیش زردشتیان مشهور بوده، فرمانروایان اسلام از بیم تهمت، از کار بردن خورشید اندیشه داشته‌اند و از اینجاست که در این زمانها این نقش کمتر بوده است.
شیر اکنون هم بر درفش‌های برخی دولت‌ها که از جمله آنها دولت انگلیس و دولت بلجیک  است به کار می‌رود. خورشید هم نشان آرجنتین از دولت‌های آمریکاست .
  
گفتار دومین
خورشید و شیر چگونه به هم پیوسته‌اند؟
باید دانست که درباره چگونگی پیدایش شیر و خورشید ما اگر سند تاریخی در دست نداشتیم و سر و کارمان با اندیشه و پندار بود چندین راه می‌توانستیم پنداشت:
یکی اینکه پادشاهی طالعش برج اسد بوده . بدینسان که در هنگام زائیدن او خورشید از روی حساب علمی در برج اسد بوده و این پادشاه صورت طالع خود را بدینسان بر سکه‌ها بنگاشته و شیر و خورشید از اینجا پدید آمده. این پندار دامنگیر برخی پادشاهان صفوی بوده و چنانکه خواهیم دید شاه تهماسب بزرگ که طالع او برج حمل (بره) بوده در پاره سکه‌های خود خورشید را بر پشت بره نشانده است.
راه دیگری اینکه بنیاد پیدایش شیر و خورشید آن ارتباط علمی بوده که میانه آفتاب و برج اسد نزد ستاره‌شناسان باستان معروف بوده . چه این ستاره‌شناسان دوازده برج آسمان را که نام‌های آنها را همه می‌دانیم میانه هفت ستاره‌گردان (سبعه سیاره) که به عقیده ایشان آفتاب هم یکی  است، بخش نموده هر یک یا دو برج را خاص یکی از آن ستاره‌ها دانسته، خانه آن ستاره می‌نامیدند که از جمله برج اسد را «خانه خورشید» می‌نامیدند. خواجه نصیرالدین توسی در منظومه خود درباره ستاره‌ها در این موضوع می‌گوید:
اولین از بروج با هشتم             نام آن بره و دگر کژدم
هر دو مریخ را شدند بیوت        همچو برجیس را کمان با حوت
زهره را خانه ثور و هم میزان    شمس را شیر و ماه را سرطان
تیر را خانه خوشه و جوزا        مر زحل راست جدی و دلو عطا
شاعران ایران هم بدین معنی آشنا بوده و گاهی در شعرهای خود آورده‌اند. قطران تبریزی درباره رفتن پادشاه آذربایگان به دیدن پادشاه گنجه می‌گوید:
اگر به خانه شیر آمدست شید رواست   بدانکه خانه شیداست شیر بر گردون

این پندار هم دامنگیر برخی دانشمندان بوده که درباره شیر و خورشید با نگارنده گفتگو داشته‌اند و چنانکه خواهیم دید شاید در زمان شاه عباس بزرگ هم این عقیده رواج داشته است.
راه سومین آنست که ایرانیان و ارمنیان پنداشته‌اند. بدینسان که شیر نشان ارمنیان و خورشید نشان ایرانیان بوده و شاه عباس بزرگ پس از برانداختن استقلال ارمنستان، این دو نشان را یکی ساخته ! برخی هم به جای ارمنستان، گرجستان را می‌‌گویند!
ولی خوشبختانه ما از این پندارها پاک بی‌نیازیم زیرا یک سند معتبر تاریخی داستان پیدایش شیر و خورشید و زمان و تاریخ آن را برای ما آشکار می‌سازد. این سند، نوشته ابن عبری تاریخ‌نگار دانشمند معروف است د رکتاب «مختصر تاریخ الدول» و در خور همه گونه شگفت است که چنین سندی از چشم‌ها پنهان مانده و کسی تا کنون به حل معمای شیر و خورشید برنخاسته و میدان برای آنگونه افسانه‌ها و پندارها باز شده است.
خاندان سلجوقیان روم که در بخشی از آسیای کوچک فرمانروا بودند، مشهور است. ابن عبری درباره غیاث‌الدین کیخسرو پسر علاءالدین کیکاوس که از پادشاهان آن خاندان و دومین کیخسرو از ایشان است و در سال 634 هجری به جای پدر خود پادشاهی یافته بود می‌نویسد که او دختر پادشاه گرجستان را به زنی گرفت.
در آن زمان‌ها زیبایی زنان گرجستان به ویژه زیبایی خانم شاهزادگان  گرجی  در سراسر شرق و غرب شهرت یافته و بسیاری از فرمانروایان دور و نزدیک از مسلمان و ترسا، زن از آن خاندان می‌گرفتند. در این باره داستان‌هایی در تاریخ هست که در اینجا فرصت یاد نکردن نداریم.
ابن عبری می‌گوید کیخسرو شیدای رخسار دلارای شاهزاده خانم گرجی گردیده، دل و دین و تاب و توان از دست داد و به فرمان عشق می‌خواست روی درهم و دینار را با نقش آن رخسار دلارا بیاراید. نزدیکان کیخسرو به پاس اسلام رأی بدین کار نمی‌دادند ولی چون او پافشاری داشت، چنین تدبیر اندیشیدند که صورت شیری نگاشته روی همچون خورشید آن شاهزاده گرجی را همچون خورشیدی بر فراز آن بنگارند که هم دلخواه کیخسرو انجام گرفته، هم مردم پی به حقیقت کار نبرده، چنین پندارند که مقصود نقش صورت طالع پادشاه است (هو کان السلطان غیاث الدین مقبلا علی المجون و شراب الشراب غیر مرضی الطریقه مغنمسا فی الشهوات المویقه تزوج ابته ملک الکرج فشغفه حبها وهام بها الی حد ان اراد تصویرها علی الدراهم فاشیر علیه آن یصور صوره اسل علیه شمس لینسب الی طالعه و یحصل به الفرض. تاریخ ابن عبری چاپ بیروت ص 447)
مقصود ابن عبری نکوهش کیخسرو است که چرا بدانسان زبون عشق زنی بوده . بر ابن عبری باید بخشود! زیرا او از زیر چرخشت استخوانسای عشق در نیامده بود و از اندیشه خام و دل بی‌درد بهتر از این چه تراود؟! بلکه باید خرسند بود که او بدین نکوهش برخاسته که ما از سخنانش بدینسان سود برداشته، دشوار تاریخی خود را آسان می‌سازیم. و چون او در آغاز جوانیش زمان کیخسرو را دریافته و زادگاهش نیز ملطیه یکی از شهرهای آسیای کوچک بوده، از این رو در تاریخ سلجوقیان روم، به ویژه در سرگذشت و داستان کیخسرو و جانشینانش بینا و آگاه بوده . وانگاه او یکی از مؤلفان دانشمند است که پیرامون گزافه نمی‌گردد و از اینجا سخن او بسی استوار و از نظر تاریخ ایران در خور ارزش بسیار است.
گذشته از آنکه دانه‌های بسیاری از آن سکه کیخسرو با نقش شیر و چهره خورشیدوار شاهزاده خانم گرجی در دست هست که از جمله دانه‌ای در تصرف نگارنده است که در اینجا می‌آوریم (باید دانست که این شکل‌ها اندکی بزرگتر از اندازه خود سکه‌هاست).

دو

یک
شماره یک از سکه‌های مغول است که گفتیم شیر را تنها به کار می‌بردند. شماره دو از سکه‌های کیخسرو است با نقش شیر و صورت شاهزاده گرجی.

خود این سکه بر استواری گفته ابن عبری بهترین دلیل است زیرا کسانی که در فن سکه‌شناسی دست دارند، می‌دانند که پیش از این سکه‌های کیخسرو، هرگز سکه‌ای با نقش شیر و خورشید دیده نشده و این سکه‌ها نخستین سکه با نقش مزبور می‌باشد و چون از هر حیث با نوشته ابن عبری درست می‌آید از اینجا  استواری آن نوشته هویداست.
باید گفت شیر و خورشید چون پدیدآورده عشق است، چه بهتر از اینکه بهره ایران سرزمین شاعران گردیده، زیرا نقش مزبور شعر و داستانش هم شعر است! انوشه‌روان شاهزاده گرجی که زیبایی رخسار او چنین نقش شگفتی پدید آورده و به ایران، سرزمین ویس و رامین (افسانه ویس و رامین از پارسی به زبان گرجی ترجمه یافته و پیش گرجیان بسیار معروف می‌باشد) ارمغان ساخته است. ایران که بر همه سرزمین‌های پیرامون خود عنوان استادی و آموزگاری دارد وسالیان دراز گرجستان زیبا یکی از جگرگوشه‌هایش بوده, نشانی با این بنیاد تاریخی از هر حیث برتری دارد بر آن نشان‌ها که دولت‌های دیگر دارند و هرگز بنیادی برای آنها در تاریخ نتوان یافت.
  
  گفتار سومین
شیر و خورشید چگونه شهرت یافته و از کی نشان رسمی ایران شده ؟
 پر روشن است که در این باره ما باید چگونگی شیر و خورشید را زمان به زمان و قرن به قرن از دیده بگذرانیم. ولی افسوس که پس از سکه‌های کیخسرو تا زمان پادشاهان صفوی که سیصد سال کمابیش فاصله است، ما آگاهی درستی از چگونگی شیر و خورشید نداریم.
بدین تفصیل که پس از کیخسرو از چند تن جانشینان او که تا آخر قرن هفتم زیر دست مغولان فرمانروایی داشتند، نگارنده هرگز سکه ندیده‌ام با آنکه یقین است سکه داشته‌اند. از مغولان و قره قوینلویان و آق قوینلویان و سربداران و تیموریان و دیگران نیز که از زمان کیخسرو تا پیدایش صفویان در ایران و این پیرامون‌ها پادشاهی داشته‌اند هر چه سکه من دیده‌ام همه با خط و نوشته بوده و هرگز سکه‌ای با نقش جانور یا آدمی از این پادشاهان ندیده‌ام (مگر یک دانه سکه مسی که سپس یاد آن خواهیم کرد).
لیکن چون در زمان صفویان شیر و خورشید یکی از نقش‌های معروف بوده و فراوان آن را به کار می‌برده‌اند از اینجا به دو جهت پیداست که نقش مزبور پیش از صفویان نیز معمول بوده است: جهت نخستین آنکه اگر شیر و خورشید پس از کیخسرو از میان برخاسته بود و پادشاهانی که میانه او و صفویان بوده‌اند هیچ کدام آن را به کار نمی‌برد پادشاهان صفوی از کجا پی به نقش مزبور برده در سکه‌های خود می‌نگاردند؟ چه، این گمان بسیار دور است که بگوییم آن را از روی سکه‌های کهنه کیخسرو برداشته بودند زیرا گرد کردن  سکه‌های کهنه که امروز در میان ماست در ان زمان‌ها نبوده است. جهت دومین اینکه در سکه‌های کیخسرو چنان‌ که دیدیم خورشید دایره درست و از پشت شیر جداست ولی در سکه‌های صفویان (چنانکه در گراورها خواهیم دید) همچون سکه‌های امروزی ما، خورشید نیم دایره و چسبیده به پشت شیر است. این تفاوت دلیل  است که شیر و خورشید را صفویان یکسره از روی سکه‌های کیخسرو برنداشته‌اند و واسطه‌های بسیار در میان بوده، چه برای نیم دایره شدن خورشید و چسبیدن آن به پشت شیر جهتی جز این نتوان پنداشت که در نتیجه شتابکاری و سهل‌انگاری نقاشان به تدریج و کم کم بدین حال رسیده .
گذشته از اینها یک دانه سکه مسی در تصرف نگارنده است که بر یک روی آن نقش شیر و خورشید هست و خطی بر فراز آن بوده که زنگ گرفته و از میان رفته و از این رو نتوان دانست که سکه کدام زمان و کدام پادشاه است. ولی چون از یک سوی در اینجا نیز خورشید نیم دایره و چسبیده به پشت شیر است و از اینجا پیداست که از سکه‌های کیخسرو نمی‌باشد و از سوی دیگر از عبارت «لا اله الاالله محمد رسول الله» که بر روی دیگر سکه است و نامی از «علی» و دیگر امامان برده نشده، و هم چنین از طرز خط، که کوفی است، پیداست که از سکه‌های صفویان و خاندان‌های پس از ایشان هم نیست و نتیجه این است که سکه مزبور از پادشاهی است که  میانه زمان کیخسرو و دوره صفویان فرمانروایی داشته و نقش شیر و خورشید در آن زمان‌ها نیز به کار برده می‌شده است. ناچار اگر دانه‌های دیگر از این سکه پیدا شود، مطلب روشن خواهد شد.
باری، چنانکه گفتیم در زمان صفویان شیر و خورشید بسیار معروف بوده بلکه از زمان ایشان است که این نقش در ایران شهرت و رواج یافته، ولی باید دانست که در زمان شاه اسماعیل هرگز این نقش به کار نرفته زیرا گذشته از آنکه هرگز سکه‌ای از آن زمان پادشاه با نقش شیر و خورشید دیده نشده قاسمی کنابدی که در زمان او می‌زیسته و جنگ‌ها و کارهای او را به نظم سروده  در بسیار جا درفش‌های او را می‌ستاید، چنان که می‌گوید:
علم‌های سبزش ستون سپهر     مه رایت آینه ماه و مهر
باز می‌گوید:
علم‌ها چو خوبان قد آراستند       به نظاره جنگ برخاستند
شد از پرچم طوق عالی اساس   عیان ابلق آسمان را قطاس
مه سر علم بر فلک سر فراز    جلاجل دف زهره را کرده ساز
از این گونه شعرها بسیار دارد ولی در هیچ جا نامی از شیر یا شیر و خورشید نمی‌برد و هویداست که در آن زمان این نقش به کار نمی‌رفته است.
شاه تهماسب پسر شاه اسماعیل توجه به نقش شیر و خورشید داشته . ولی چنانکه گفتیم این پادشاه می‌پنداشته که شیر و خورشید صورت طالع پادشاهی است و چون طالع خود او برج حمل (بره) بوده (در  جهان‌آرا تصریح نموده که طالع شاه تهماسب حمل بود) از این رو در سکه‌های مسی که فلوس می‌نامیدند (صفویان جز در سکه‌های مسی نقشی نمی‌نگاشتند. بر سکه نقره وطلا نام‌های خدا و پیغمبر و امامان را با نام پادشاه زمان می‌نگاشتند) خورشید را بر پشت بره نشانیده است. نگارنده دو سکه از این «بره و خورشید» را دارم که در پشت یکی نام شاه تهماسب آشکار نوشته شده. از اینجا می‌توان انگاشت که جهت  به کار نبردن شاه اسماعیل شیر و خورشید را نیز این پندار بوده زیرا طالع او برج عقرب بوده (در روضه الصفویه تصریح نموده) و نمی‌خواسته خورشید را بر پشت کژدم بنشاند. راستی هم اگر می‌نشاند شکل بسیار نازیبایی درست می‌شد.
از خوشبختی خورشید، این پندار دیر نپاییده و شاه عباس و دیگران پایبند آن نبوده‌اند. وگرنه خورشید را هر زمان بر پشت یکی از کژدم و خرچنگ و نهنگ و گاو و بره و بزغاله سوار ساخته به فرجام شاید درون دلوش جای می‌دادند! (شاید هم سکه‌هایی با نقش خرچنگ وو خورشید، یا نهنگ و خورشید زده بودند  به دست ما نرسیده. نگارنده برخی پول‌های مسی دارم که ساییده شده و نقش آنها درست دیده نمی‌شود ولی بهه خرچنگ و نهنگ و خورشید شباهت بسیار دارد).
شاه عباس هر چه فلوس با نقش خورشید دارد، در همگی خورشید با شیر است با آنکه طالع آن پادشاه برج سنبله بوده است و نتوان گفت که چون خورشید با سنبله درست نمی‌آمده به جای سنبله، همسایه آسمانی او شیر را به کار کشیده‌اند زیرا سنبله که صورت زنی است خوشه‌ای به دست گرفته، نقش خورشید با او هیچ‌گونه مانعی نداشته است و می‌توانستند خورشید را بر روی سینه او بنگارند. باید گفت تا زمان شاه عباس آن پندار از میان برخاسته و حقیقت داستان شیر و خورشید به دست آمده بود یا اینکه شاه مزبور به راهنمایی ستاره‌شناسان آن ارتباط علمی خورشید و شیر را که گفتیم در فن ستاره‌شناسی کهنه معروف است در اندیشه داشته که برخلاف شیوه گذشتگان خود خورشید را با سنبله نقش ننموده است.
از شاه عباس نقش‌های دیگر هم از شیر لخت و شیر با گوزن (شیر چنگال‌های خود را بر کمر گوزن فرو برده به دریدن آن پرداخته و گویا این نقش را از روی شیر و گاو کوشک استخر برداشته باشند) و پیل و طاووس و مانند اینها بر فلوس‌ها در دست هست. ولی شیر و خورشید فراوان‌تر از همه است و شاید از اینجا نسبت پیدایش شیر و خورشید را به شاه مزبور می‌دهند که او باعث شهرت و رواج آن گردیده است.
پس از شاه عباس هم تا آخر صفویان شیر و خورشید در سکه‌ها معمول و معروف بوده و فلوس‌هایی با نقش مزبور از هر کدام از جانشینان او در دست هست بلکه در برخی شعرهای آن زمان نیز یاد این فلوس‌ها و شیرها شده . ملا نویدی شیرازی که در زمان شاه سلیمان صفوی در سپاهان می‌زیسته، این دو بیت از اوست:
ای آنکه حدیث عقل را تفسیری          بیهوده ز بی‌زری چرا دلگیری؟!
آوردن زر به دست آسان نبود            خوابیده به روی هر فلوسی شیری!
شاعر دیگری ملا قدرتی نام که او نیز در همان زمان در سپاهان می‌زیسته در مثنوی که درباره شکستن فلوس سروده، می‌گوید:
فلوس سپاهان چنان نارواست            تو گویی بهر کیسه پول اژدهاست
نگیرد گدا پول از بس پر است           تو گویی مگر شیرش آدمخور است
ز فلس آنچنان دهر درهم شده             که ماهی به زیر زمین خم شده
زر از دست مردم نگردد سپید            که از دور کف می‌زند هر که دید
چنان گشته خوار از خلایق درم          که شخص غنی گفته صاحب کرم
چو شیر است نقش فلوس این زمان     ز بیمش گریزند پیر و جوان
باید گفت مقصود از شیر در این شعرها شیر با خورشید است نه شیر لخت. چه دیدیم که شیر لخت در آن زمان‌ها بر سکه‌ها کمتر نقش می‌شده به ویژه در سپاهان که معمول نبوده است (این شعرها و شعرهای ملا نویدی در تذکره محمد ظاهر نصرآبادی که او نیز در همان زمان‌ها می‌زیسته و یگانهنسخه کتابش پیش آقای ملک‌الشعرای بهار است، آورده شده).
در اینجا چند تا از فلوس‌های صفویان را برای نمونه گراور می‌نماییم:


چهار

سه

دو

یک

هشت

هفت

شش

پنج

شماره یک شکل بره و خورشید را دارد و بر پشت آن نام شاه تهماسب نگاشته شده که مقصود شاه تهماسب نخستین است. زیرا او بوده که به طالع حمل زاییده شده.
شماره دو با شماره شش که شکل شیر لخت را دارد در مازندران زده شده و در برخی نام شاه عباس را دارد. شگفت‌ است که در همه فلوس‌های آن زمان مازندران، شیر لخت است.
شماره سه فلوس تبریز است و در پشت آن رقم (125) پیداست که گویا مقصود سال (1125) باشد و از این رو در آخر پادشاهی شاه سلطان حسین زده شده.
شماره چهارم دانسته نیست کجا و د رچه سالی زده شده ولی از شکل سکه پیداست که از آن صفویان است.
شماره پنجم در تهران زده شده و یقین است که از سکه‌های صفویان است.
شماره ششم در قزوین زده شده.
شماره هشتم دانسته نیست کجا و در چه سالی زده شده است.
از این فلوس‌ها پیداست که در آن زمان‌ها شیر و خورشید شکل ثابتی نداشته و در هر شهری به شکل دیگری آن را می‌نگاشته‌اند. چنانکه شیر گاهی رویش از این سوی و گاهی از آن سوی، و گاهی دمش برانگیخته و گاهی فرو آویخته است. خورشید را هم در برخی بزرگ و در برخی کوچک نگاشته‌اند.
از زمان صفویان دلیلی هم درباره درفش‌ها در دست هست. بدین تفصیل که محمدرضابیک نامی که در زمان شاه سلطان حسین حاکم ایروان بوده در سال 1715 میلادی به فرستادگی از آن پادشاه به دربار لویی چهاردهم پادشاه فرانسه رفته و مدتی در آنجا با شکوه بسیار می‌زیسته است. در بیست و چند سال پیش، یکی از مؤلفان فرانسه به نام موریس هربرت Maurice Herbertte کتابی درباره این سفر محمدرضا بیک و همراهانش و داستان ایشان در پاریس به عنوان «فرستاده ایران به دربار لویی چهاردهم» Un Ambassade Person Sou Louis xix تألیف و آن را در سال 1907 میلادی به چاپ رسانیده است. در این کتاب تصویرهایی نیز از محمدرضا بیک و همراهانش در هنگام گذار از کوچه‌های پاریس یا در دیگر حالها چاپ شده که به گفته مؤلف از روی تصویرهایی برداشته شده که در همان زمان سفر محمدرضا بیک درست کرده بودند و در برخی از این تصویرها درفش ایران بر فراز سر محمدرضابیک پرچم گشاده و بر روی پرده آن شکل شیری است با خورشیدی در فراز آن. لیکن در اینجا نیز همچون شیر و خورشیدهای زمان کیخسرو، خورشید از پشت شیر جدا و دایره درست  است. از اینجا پیداست که در زمان صفویان شیر و خورشید را چنانکه بر فلوس‌ها، بر درفش‌ها نیز می‌نگاشته‌اند و بر درفش‌ها خورشید را دایره درست  و جدا از پشت شیر نقش می‌نموده‌اند.
پس از دوره صفویان بار دیگر رشته آگاهی ما درباره شیر و خورشید گسیخته می‌شود و از نادرشاه و پسرانش و از کریمخان و جانشینانش، فلوسی یا سکه دیگری با نقش شیر و خورشید که به یقین از ایشان باشد در دست نداریم. ولی این پیداست که زمان اینان تفاوتی با زمان صفویان نداشته و اینان نیز بر فلوس‌ها و درفش‌ها شیر و خورشید را نگاشته و گاهی هم نقش های دیگر به کار می‌برده‌‌اند.
اما قاجاریان چون در دوره ایشان است که در شکل شیر و خورشید تغییرها رخ داده و سرانجام کار نشان رسمی ایران می‌شود، این است که باید از این دوره به تفصیل سخن راند:
از زمان آقامحمدخان نیز آگاهی درباره شیر و خورشید در دست نیست. ولی از زمان فتحعلی شاه و جانشین او محمد شاه گذشته از فلوس‌هایی که در دست هست خوشبختانه نوشته یکی از مؤلفان اروپا نیز در دست هست که کمک بسیار به کار ما دارد. این نوشته عبارت از شرحی است که مسیو دوبو M. Louis Dubeux مؤلف معروف فرانسوی در کتاب خود (لا پرس) La Perse که در زمان محمدشاه تألیف نمود می‌نگارد.
مؤلف مزبور می‌گوید: یکی از شیوه‌های پادشاه ایران است که درفش‌های بسیار به کار می‌برد و بر این درفش‌ها دو نقش نگاشته می‌شود یکی نقش تیغ دو سر علی (ذوالفقار) و دیگری به صورت شیر خوابیده‌ای که خورشید از پشت او در می‌آید. این دو نقش  را در کوشک پادشاهی نیز نگاشته‌اند. همچنین بر نشان‌هایی که شاه ایران به سپاهیان و سرکردگان و نمایندگان اروپایی به نام نواختن ایشان می‌دهد نیز این دو نقش هست (صفحه 463).
مؤلف دیگری از فرانسویان مسیو لانگله M.Langles که بیش از دوبو در زمان فتحعلی شاه کتاب کوچکی درباره ایران نگاشته(AperCu General De La Perse این کتاب در سال 1817 میلادی در پاریس چاپ و به زبان ارمنی نیز ترجمه یافته است) او نیز از شیر و خورشید یاد نموده و شگفت است  که نام «مهر و شیر» به او می‌دهد و دانسته نیست که  این عبارت را از  کجا برداشته است. لانگله پنداشته که شیر و خورشید از بازمانده‌های ایران باستان و یادگار آتش و آفتاب‌پرستی ایرانیان دیرین است. می‌گوید به هم‌چشمی سلطان سلیم سوم عثمانی که نشان «هلال» را اختراع نموده و پادشاهان عثمانی آن را به اروپاییان و دیگران از ترسایان می‌بخشند، فتحعلی‌شاه هم نشان «مهر و شیر» را درست نموده است (صفحه 192).
از این نوشته‌ها پیداست که در زمان فتعحلی‌شاه و محمدشاه بر درفش‌ها دو نقش می‌نگاشته‌اند: یکی شیر و خورشید که شیر خوابیده بود، و دیگری تیغ دو سر یا ذوالفقار. و این دو نقش را بر دیوارهای کوشک پادشاهی نیز می‌نگاشته‌اند. هم‌چنین دو نشان از این دو نقش درست کرده بودند چنان که هم اکنون این دو نشان معمول است و در وزارت‌خانه‌ها به ویژه در وزارت جنگ به کسانی که در خور نواختن باشند، بخشیده می‌شود.
ولی فلوس‌هایی از فتحعلی‌شاه در دست هست که گذشته از شیر و خورشید، نقش‌های دیگر نیز از خورشید تنها و مرغ  و مانند اینها به کار رفته و در شیر و خورشید در برخی شیر ایستاده است نه خوابیده.
از همان زمان‌ها یک رشته فلوس‌هایی نیز در دست هست که شیر تنها و خوابیده است و اگرچه تاریخ درستی در هیچ‌کدام پیدا نیست ولی از شکل سکه‌ها یقین است که در زمان فتعحلی‌شاه و محمدشاه یا در آغاز پادشاهی ناصرالدین‌شاه زده شده است. اما تا کنون نگارنده در هیچ فلوسی یا سکه نقره‌ای نقش ذوالفقار را ندیده‌ام. گویا این نقش را در سکه‌ها هرگز به کار نبرده باشند.
اکنون می‌رسیم به دوره‌ای که شیر و خورشید نشان رسمی ایران می‌گردد. تفصیل این سخن آنکه از ناصرالدین‌شاه یک رشته فلوس‌هایی با نقش شیر و خورشید در دست هست که شیر خوابیده ولی از هر حیث مانند شیرِ نشان‌های امروزی است. تاریخ این فلوس‌ها 1272 و [پیرامون] این سال‌هاست. ولی در یک رشته فلوس‌های دیگر که نیز در دست است و چند سال پس از آن، فلوس‌ها در 1284 و آن نزدیکی‌ها زده شده، ناگهان شیر به پا خاسته و برای نخستین بار شمشیر به دست گرفته است.
از اینجا پیداست که شمشیر به دست گرفتن شیر از سال 1280 و آن نزدیکی‌هاست و ما گمان می‌کنیم که نشان رسمی ایران شدن شیر و خورشید هم از همان زمان آغاز کرده .
بدین تفصیل که در زمان‌های پیشین در ایران و دیگر دولت‌های مشرق این رسم که هر کدام نشان خاصی برای خود داشته باشد، نبوده  چنان که دیدیم، در زمان صفویان و دیگران، شکل‌های گوناگون به کار می‌رفته. در زمان فتحعلی‌شاه که دیگر شکل‌ها را از میان برده بودند، باز در درفش‌ها گذشته از شیر و خورشید نقش ذوالفقار را هم به کار می‌برده‌اند و بر سکه‌ها مرغ  و آفتاب را هم می‌نگاشته‌اند. به هر حال این یقین است که در قرن‌های باستان، نشان دولتی به این معنی که امروز هست نبوده. لیکن در زمان ناصرالدین‌شاه که ایران با دولت‌های اروپا رابطه بسیار یافته، ناچار شده که همچون آن دولت‌ها، این نیز نشان خاصی داشته باشد و برای این کار گویا دو شکل ذوالقار و شیر و خورشید پیشین را یکی کرده و آن شمشیر را که به تنهایی نشان بوده، به دست شیر داده‌اند. چیزی که هست، به پاس شکوه امام، تیغ دو سر به هدست شیر نداده‌اند. از همین زمان است که شیر و خورشید شکل ثابتی پیدا کرده که در همه جا به یک شکل نگارده شده و می‌شود. بدین‌سان که در همه جا روی شیر به سوی دست چپ  دُمش برانگیخته و گردنش یالدار است و پیوسته ایستاده، رویش برگشته به سوی بیرون است (تفاوت بزرگ دیگر شیر و خورشیدهای امروزی با شیر و خورشیدهای پیشین این است که شیر امروز یالدار است و در نقش‌های پیشین چنان که در گراورها دیدیم، شیر بی‌یال بوده. این نکته را یکی از دانشمندان روسی که در تهران نشیمن دارد به نگارنده یادآوری کرد که شیرهای ایران تا صد و دویست سال پیش بسیار فراوان بوده و اکنون کم شده. هم نر و هم ماده‌شان بی‌یال است و از اینجاست که در نقش‌های پیشین، همه جا شیر بی‌یال نگاشته‌اند و شیر یالدار که از زمان ناصرالدین‌شاه بدین سوی دیده می‌شود، از روی نقش‌های اروپاست) مگر در نشان‌های وزارت خارجه که هنوز به شکل زمان فتعحلی‌شاه، شیر خوابیده است و گویا این تفاوت برای پاره‌ای جهت‌های سیاسی و به پاس ارتباطی است که میان آن وزارت‌خانه و دولت‌های بیگانه است.
در اینجا هم یک رشته از فلوس‌های قاجاریان را گراور می‌نماییم:


پنج

چهار

سه

دو

یک

شماره یک از سکه‌های فتحعلی‌شاه است زیرا تاریخ 1222 وارونه‌وار در زیر آن پیداست.
شماره دو از آن سکه‌هایی است که گفتیم گویا از زمان فتعحلی‌شاه باز  مانده باشد.
شماره سه از آن رشته فلوس‌های ناصرالدین‌شاه است که گفتیم در سال 1272 و آن نزدیکی‌ها زده شده‌اند.
از شماره چهار که در تبریز زده شده، نگارنده دو دانه بیشتر در تصرف ندارم و با آنکه از شمشیر شیر هویداست که پس از سال 1280 که تاریخ رسمی شدن شیر و خورشید است زده شده، با شکل ثابت نقش مزبور یکسان نیست. ولی این فلوس‌ها بسیار کم است.
شماره پنجم از آن رشته فلوس‌هاست که گفتیم پس از سال 1280 زده شده و نخستین سکه‌ها با شکل رسمی شیر و خورشید می‌باشند. در اینجا دم شیر فرو آویخته ولی سپس آن را برانگیخته نگاشته‌اند که اکنون هم بدین شکل می‌نگارند.
در اینجا ما از تاریخچه شیر و خورشید به پایان می‌رسد. ما آنچه می‌دانستیم تا اینجا نگاشتیم ولی بی گفتگوست که از نوشته‌های کهنه وزارت‌خانه‌ها و فرمان‌های کهنه که در پاره‌ای از خاندان‌ها هست، می‌توان آگاهی‌های دیگر به دست آورد. به ویژه درباره گزارش‌های آخری شیر و خورشید که از آرشیو وزارت‌خانه‌ها به ویژه وزارت خارجه می‌توان استفاده فراوان جست. افسوس که ما دسترسی به این آرشیوها نداشته‌ایم و امیدواریم که دیگران آنچه از این راه آگاهی دارند، آنان نیز نوشته و چاپ نمایند که  موضوع هر چه بیشتر روشن و آشکار شود.
در پایان سخن، این نکته را می‌افزاییم که با آنکه شاعران و نویسندگان ایران پیوسته پی مضمون می‌گردند و از هر چه دیدنی و پنداشتنی است استفاده می‌جویند، گرد شیر و خورشید کمتر گردیده‌اند. با آنکه دیدیم از قرن‌هاست که شیر و خورشید در ایران معروف و مشهور گشته است و بایستی جایی در ادبیات پارسی داشته باشد.
گو که این شاعران داستان شگفت و شیرین شیر و خورشید را که ما در این تاریخچه نگاشتیم نمی‌دانسته‌اند، نه  خود شکل مزبور همگونه  شگفتی دارد؟! بلکه ما دیدیم که پیش از پیدایش این شکل، قطران  از ارتباط پنداری شیر و آفتاب استفاده جسته و مضمون زیبایی آورده است. پس از پیدایش شیر و خورشید که این ارتباط استوارتر گردیده،بایستی بیشتر به کار شاعران آید!
تا آنجا که ما می‌دانیم تنها شاعری که یاد شیر و خورشید در شعر کرده، انوشه‌روان ملک‌الشعرا صبوری است که این دو بیتی از اوست:
گر شیر نشان دولت جاوید است             خورشید به پشت اوست هر کس دیده است
آن ترک‌پسر  که این نشان هشته به سر     شیری باشد که روی او خورشید است
همو در قصیده‌ای که در ستایش مؤیدالله والی خراسان و درباره شمشیر فرستاده ناصرالدین شاه برای او سروده، می‌گوید:
چون نشان شاه ما خورشید و شمشیر است و شیر        داده شمشیری به دست شیر خود خورشیدوار

در اثنای چاپ تاریخچه که هنوز صفحه‌های آخری چاپ نیافته بود، ناگهان دانه دیگری از سکه مسی که در صفحه 19 یاد آن کرده‌ایم از بازار به دست آوردم و خوشبختانه نوشته‌های آن همه خواناست. بدین شرح که بر یک روی، بر فراز شیر و خورشید عبارت های «لا اله الا الله محمد رسول الله علی ولی الله» و بر گرد آن نام‌های دوازده امام نگاشته شده. دو سکه پیشین هم نام پادشاه و هم عبارت «علی ولی الله» و هم نام‌های امامان ساییده شده . این است که نمی‌دانستیم از کدام زمان و کدام پادشاه است ولی خوشبختانه پیدا شدن این دانه دومی، دشوار ما را آسان ساخت و دانستیم که سکه از آن سلطان محمد خدابنده مغول است و نقش شیر و خورشید بر سکه‌ها در زمان مغولان نیز معمول بوده . بلکه باید گفت در زمان ایشان است که این نقش از آسیای کوچک به ایران آمده و معروف گردیده است.